رادینرادین، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره

رادین مامان و بابا

روزهای عید

                                            سلام پسر نازم عزیز دلم نمی دونی امسال عید چقدر جات خالی بود از همون روزهای قبل از شروع عید تا خود روز های عید یا همین حالا که فردا ۱۳ به دره ولی من و بابات خیلی خوشحالیم که سال بعد با هم عید رو جشن میگیریم مامانی من چند روز اول عید اصلا حالم خوب نبود و همش دراز کشیده بودم و انرژی انجام هیچ کاری رو نداشتم ولی الان که حالم بهتره میخوام برات از روزهای عید بنویسم تا بعدنا بدونی عیدی رو ک...
24 خرداد 1390

رادین جون الان پنجاه و یکمین روزش رو داره سپری مکنه

 سلام بابایی من از طرف مامانی و خودم دارم برات مینویسم پسرم الان داری کم کم بزرگ میشی نمی دونی چقدر دوست دارم من الان تهرانم و هر لحظه روز شماری میکنم که زود تر بیاین تهران و زندگی سه نفری رو شروع کنیم پسرم تو الان حدود چهل روزه با مامانت پیش مادربزرگت تو تبریز هستی الحق والنصاف سنگ تمام برات تا الان گذاشته واقعاً دستش درد نکنه باید بگم خیلی دوست داره ، مامانتو نگو که تو اگه عطسه بزنی غش میکنه چون فکر میکنه تو یه چیزیت میشه ، چی بگم پسر گلم فقط من دارم از دوریت پژمرده میشم انشاالله تا بیستم خردادماه میام دنبالتون بیایم تهران ،اخ جون چقدر زندگی شیرین میشه با تو پسر گلم. من از طرف خودمو خودت از همه که ازبدو تولد تا الان برات زحمت کشیدن ...
10 خرداد 1390